سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم فرزندان دنیایند ، و فرزندان را سرزنش نکنند که دوستدار ما در خود چرایند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :59
بازدید دیروز :31
کل بازدید :24526
تعداد کل یاداشته ها : 19
103/9/9
2:48 ع

دلم رودخانه میخواهد؛ جاری. خروشان. رو بهراه .

تو آنسوویِ روود بروی، من اینسو. موازی و همراه، و شانه داده به شانهی رود.

و رودخانه، هرچه برود به هیچ پلی نرسد. و به هیچ دریایی نریزد. به هیچ دشتی.

دلم خاک میخواهد؛ نَرم. رَوَنده. ماسهای
.

بنشینم روویِ زمین، مُشتی خاک بردارم بیاورم بالا مقابل چشمهام، و تا بخواهم بازش کنم ریخته باشند از درزها و لابهلای انگشتهام. و من مثل کودکی بشوم که برقِ شادی بیاید بریزد توویِ چشمهاش. و دوباره مشتی خاکِ نرم... و دوباره... دوباره
...

دلم آسمان میخواهد؛ آبی. گسترده. بیانتها
.

 و آسمان، که چهقدر جا برای پرواز دارد. من اینسووی آسمان بپرم بههوای آنسووی آسمان که تو باشی. و اما، هیچگاه بالهایمان به هم نَساید. نرسد. تنها، دورادور هوای هم را داشته باشیم. جای پرواز برای همه هست، و آسمان هم که بخشنده. اما بگذار تنها بپریم. تو آنسوویِ آسمان، من اینسوو. و نخواه کنارِ هم، بال در بالِ هم پرواز کنیم. نخواه وقتِ خستهگیها، افتادنها، سررفتهگیهامان، بهسووی هم بیاییم، به هم برسیم؛ زیرِ بالِ هم را بگیریم. بگذار تنها پریدن را تا انتهای بیانتهای آسمان تجربه کنیم
.

رسیدن؛ همه چیز را خراب میکند عزیز!

 دلم